متن های کوتاه (جمعه 86/9/16 ساعت 8:35 صبح)

آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه ناپیداست من دگر به آن می اندیشم که همین دوست داشتن زیباست

 

 

اگه یک روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه ای که اون کنارت نباشه رو به خاطر بیار اگه چشمات خیس شد بدون داری به خودت دروغ میگی و هنوز دوستش داری

وگرنهه

گرنه

آرزوهاتو یه جا یاداشت کن و یکی یکی از خدا بخواه خدا یادش نمیره ولی تو یادت میره که چیزی که امروز داری دیروز آرزوشو کردی

 

 

 

 

قانون پایستگی عشق: عشق بوجود می آید,ولی هرگز از بین نمی رود,بلکه از صورتی به صورتی دیگر و از اشخاصی به اشخاصی دیگر منتقل و تبدیل میشود

 

 

 

نجوم نخوندم،ولی می دونم تو هفت آسمون یه ستاره ندارم...... فیزیک نخوندم،ولی می دونم « هر عملی را عکس العملی است ......» غیر از عشق من به تو و می دونم که واحد اندازه گیری عشق , ژول و کالری و وات و ... نیست .... زیست شناسی نخوندم،ولی می دونم قلب همون دله که می تونه برای یه نفر تنگ بشه یا تندتر بزنه ..... شیمی نخوندم،ولی می دونم اگه عشق نباشه مولکول های هیدروژن و اکسیژن نمی تونن ... اینقدر محکم همدیگه رو فشار بدن که اشک جفتشون در بیاد

 

 

 

دکتر شریعتی می گوید دوست داشتن برتر از عشق است. منظور دکتر از عشق، عشقی است که با یک نگاه و بدون شناخت بوجود آمده باشد.(آنچه که مرسوم بوده) بین پسر و دختر بطور غریزی احساساتی وجود دارد که وقتی شدت می گیرد با عشق اشتباه گرفته می شود ، منظور دکتر اینچنین عشقی است.- شیفتگی و دلباختگی

 

 

 

هدیه ام را بپذیر. چکه اشکی که از چشمه ی شفاف دلم جوشیده است و گل سرخی که از سبزترین ناحیه ی عشق برایت چیده ام

 

 

w میدونی چرا بعضی شبها خیلی زود صبح میشه ؟ چون خورشید هم دلش واسه تو تنگ میشه

 

 

می دونی ادما بین (الف )تا (ی) قرار دارند بعضی ها مثل (ب) برات می میرند مثل (د) دوستت دارند مثل (ع) عاشقت میشن مثل (م)منتظرت می مونند تا یه روز مثل (ی) یارت بشن

 

 

 

دیشب تو خواب خدا رو دیدم دستاشو آورد به طرفم و پرسید: گل یا پوچ؟ گفتم گل! دستاشو باز کرد و تو رو به من داد......

 

 

 

سه چیز در زندگی هیچگاه باز نمی گردند: زمان، کلمات و موقعیت ها. سه چیز در زندگی هیچگاه نباید از دست بروند: آرامش، امید و صداقت. سه چیز در زندگی هیچگاه قطعی نیستند: رؤیا ها ، موفقیت و شانس . سه چیز در زندگی از با ارزش ترین ها هستند: عشق، اعتماد به نفس و دوستان

 

 

 

وقتیکه عاشق چشمات شدم تازه فهمیدم که زیبایی چیست // وقتیکه تو رو در قلب کوچکم جای دادم تازه صدای ضربان قلبم را شنیدم // وقتیکه دست در دستان تو نهادم تازه معنای گرمی را درک کردم // لحظه ها و ثانیه هایی را که با تو سپری می کنم بیشتر پی به معنای زندگی می برم // هنگامیکه به یاد تو هستم می فهمم که آرامش چیست و هرگاه به جدایی می اندیشم کنار خود سایه مرگ را می بینم

 

 

 

کسی که کوهی را از جایی بر داشت، همان کسی است که ابتدا شروع به جمع کردن سنگ ریزه ها کرد...





یک ایمیل از طرف خدا (جمعه 86/9/16 ساعت 8:28 صبح)

  یک email از طرف خدا ...

 

امروز صبح که از خواب بیدار شدی،نگاهت می کردم؛و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،حتی برای چند کلمه ، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،از من تشکر کنی.اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.

وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی:سلام؛اما تو خیلی مشغول بودی.

یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدی.خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛اما به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات با خبر شوی.

 تمام روز با صبوری منتظر بودم.با اون همه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلاً وقت نداشتی بامن حرف بزنی.

متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی،شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی،سرت را به سوی من خم نکردی. تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.بعد از انجام دادن چند کار،تلویزیون را روشن کردی.

نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...

باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی،شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی.

موقع خواب...،فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آن که به اعضای خوانواده ات شب به خیر گفتی ، به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.اشکالی ندارد.احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام. من صبورم،بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی .من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم.منتظر یک سر تکان دادن،دعا ،فکر ، یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد.

خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی.خوب،من باز هم منتظرت هستم؛

سراسر پر از عشق تو...به امید آنکه شاید امروزکمی هم به من وقت بدهی. روز خوبی داشته

باشی...                                                           

 از طرف...دوست و دوستدارت:خدا   

  از طرف...دوست و دوستدارت:خدا   

  از طرف...دوست و دوستدارت:خدا   





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 0 بازدید
    بازدید دیروز: 4
    کل بازدیدها: 1905 بازدید
  • درباره من

  • رد پای دوست

    من گیلدا هستم و دوستان زیادی دارم که عاشقشونم برای همین اسم وبلاگم رو این نام گذاشتم
  • اشتراک در خبرنامه
  •